جدول جو
جدول جو

معنی کار نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

کار نمودن
نشان دادن کاری ارائه عملی، کار کردن بعملی پرداختن
تصویری از کار نمودن
تصویر کار نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز نمودن
تصویر باز نمودن
نشان دادن ارائه کردن، بیان کردن شرح دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه نمودن
تصویر راه نمودن
ارائه طریق، دلالت، نشان دادن راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا نمودن
تصویر فرا نمودن
نمودن، نشان دادن، آشکار ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار فرمودن
تصویر کار فرمودن
به کار بردن، استعمال کردن، کاری را به کسی رجوع دادن، دستور کار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار گشودن
تصویر کار گشودن
کار گشودن کسی را یا کار کسی گشودن، انجام شدن کاروی: (عمری ببوی یاری بردیم انتظاری زان انتظار مار نگشود هیچ کاری) (سعدی. طیبات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار فرمودن
تصویر کار فرمودن
استعمال کردن، بکار بردن، بعمل آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نمودن
تصویر باز نمودن
((نِ دَ))
گفتن، شرح دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جام نمودن
تصویر جام نمودن
((نِ دَ))
وعده عشرت دادن، سر دوستی داشتن
فرهنگ فارسی معین