- کار نمودن
- نشان دادن کاری ارائه عملی، کار کردن بعملی پرداختن
معنی کار نمودن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نشان دادن ارائه کردن، بیان کردن شرح دادن
ارائه طریق، دلالت، نشان دادن راه
نمودن، نشان دادن، آشکار ساختن
به کار بردن، استعمال کردن، کاری را به کسی رجوع دادن، دستور کار دادن
کار گشودن کسی را یا کار کسی گشودن، انجام شدن کاروی: (عمری ببوی یاری بردیم انتظاری زان انتظار مار نگشود هیچ کاری) (سعدی. طیبات)
استعمال کردن، بکار بردن، بعمل آوردن